کد مطلب:252966 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:291

در بیان شهادت آن حضرت
فاضل مجلسی از ابن بابویه روایت كرده گویند: كه احمد بن عبدالله ابن خاقان كه از جانب خلفاء بنی عباس والی اوقاف و صدقات بود در قم، و نهایت عداوت نسبت به اهل بیت رسالت داشت، گفت به خدا سوگند كه در هنگام وفات حسن بن علی عسكری علیه السلام حالتی بر خلیفه و دیگران عارض شد كه من گمان نداشتم كه در وفات هیچ كس چنین امری تواند شد، واقعه چنان بود: روزی برای پدرم خبر آوردند كه ابن الرضا علیه السلام رنجور شده، پدرم به سرعت تمام به نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد، و خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود با او همراه كرد و یكی از ایشان تحریر خادم بود كه از محرمان خاص خلیفه بود، و امر كرد ایشان را پیوسته ملازم خانه ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند، و طبیبی را مقرر كرد كه هر كه صبح و شام به نزد آن حضرت برود و از احوال او مطلع باشد، و بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت صعب [1] شده است، و ضعف بر او مستولی



[ صفحه 787]



گردیده است، پس بامداد سوار شد و به نزد آن حضرت رفت و اطبا را امر كرد كه از خدمت آن حضرت دور نشوند، و قاضی القضاة را طلبیده و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان كه پیوسته نزد آن حضرت باشند، و آن ملاعین اینها را برای آن می كردند كه آن زهری كه بر آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود، و خلق را مشتبه سازند، و نزد مردم ظاهر نمایند كه آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته، و پیوسته ایشان ملازم خانه ی آن حضرت بودند، تا آنكه بعد از گذشتن از ماه ربیع الأول آن امام مظلوم از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود، و از جور ستمكاران و مخالفان رهائی یافت، چون خبر وفات آن سرور در شهر سامره منتشر شد قیامتی در آن شهر برپا شد، و از جمیع مردم صدای ناله و گریه و فغان بلند گردید، و متوجه تجهیز آن حضرت شدند، و جمع بازارها را بستند، و صغیر و كبیر، و وضیع و شریف، خلایق در جنازه ی آن برگزیده خالق جمع آمدند، و پدرم كه وزیر خلیفه بود با سایر امرا و اتباع خلیفه و بنی هاشم و غیره حاضر بودند، چون از غسل و كفن آن حضرت فارغ شدند، خلیفه ابوعیسی را فرستاد كه بر آن حضرت نماز كند، چون جنازه ی آن حضرت را بر زمین گذاردند ابوعیسی به نزدیك جنازه آمد و كفن را از روی مبارك حضرت دور كرد، و برای دفع تهمت خلیفه تمامی علویان و هاشمیان و وزرآء، و امرآء و قضات و علما و سایر اشراف و اعیان را نزدیك طلبید و گفت بیائید و نظر كنید این حسن فرزندزاده ی امام رضا علیه السلام است، و بر فراش خود به مرگ خود مرده است، و كسی آسیبی به او نرسانیده است، و در مدت مرض او اطبا و قضات و معتمدان و عدول حاضر بودند و بر احوال او مطلع گردیده اند، و بر این معنی شهادت می دهند.

و ابن بابویه به سند معتبر از ابولأدیان روایت كرده است كه گفت: من خدمت امام حسن عسكری علیه السلام میكردم، و نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم، پس روزی در بیماری كه در آن مرض به عالم بقا ارتحال فرمودند مرا طلبیدند و نامه ای چند نوشتند به مدائن، و فرمودند كه بعد از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای شیون از خانه ی من خواهی شنید و مرا در آن وقت غسل دهند.

ابوالادیان گوید: عرض كردم كه ای سید من هرگاه این واقعه هائله [2] رو دهد امر امامت با كیست؟



[ صفحه 788]



فرمود: هر كه جواب نامه های مرا از تو طلب كند او امام است بعد از من، و هر كه بر من نماز كند، و هر كه مقدار پول همیان را بگوید او جانشین من است!

ابوالأدیان گوید: كه مهابت حضرت مانع شد كه بپرسم كدام همیان، پس بیرون آمدم و نامه ها را به اهل مداین رسانیدم و جوابها گرفته برگشتم، و چنانچه فرموده بود در روز پانزدهم داخل سامره شدم، و صدای نوحه و شیون از منزل منور آن سرور بلند شده بود، چون به در خانه آمدم دیدم جعفر كذاب بر در خانه نشسته است و شیعیان بر گرد او برآمده اند و او را تعزیت به وفات برادر و تهنیت به امامت خود می گویند، پس پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم و هیچ سئوال از من نكرد، در این حال عقیده ی خادم بیرون آمد و به جعفر خطاب كرد كه ای سید برادرت را كفن كردند بیا و بر او نماز كن، جعفر با شیعیان به نماز ایستادند، چون جعفر خواست تكبیر بگوید آن وقت طفل گندم گونی پیچیده موئی گشاده دندانی، مانند پاره ی ماه بیرون آمد و ردای جعفر را كشید و گفت: ای عمو پس بایست كه من سزاوارترم به نماز بر پدر خود از تو!

پس جعفر عقب ایستاد و رنگش متغیر شد، آن طفل پیش ایستاد و بر پدر خود نماز كرد، و آن حضرت [را] در پهلوی حضرت امام علی النقی علیه السلام دفن كرد، و متوجه من شد و گفت ای بصری بده جواب نامه ها را كه با توست، پس تسلیم كردم و در خاطر خود گفتم كه دو نشان از آنها كه حضرت فرموده بود ظاهر شد، پس در این حال جماعتی از اهل قم آمدند و به جعفر گفتند با ما نامه و مالی چند هست بگو كه نامه ها از چه جماعت است و مالها چه مقدار است تا تسلیم نمائیم؟

جعفر برخواست و جوابی را بر آنها عاجز شد، در آن حال خادم بیرون آمد اسامی صاحبان نامه را با مقدار همیانها گفت، همه را تسلیم كردند، گفتند آنكه تو را فرستاده است امام زمان اوست.

در تاریخ شهادت آن حضرت: به سند معتبر در روز جمعه هشتم ماه ربیع الأول سال دویست و شصتم هجرت وقت نماز بامداد از سرای فانی به سرای باقی ارتحال نمود.

در كتاب «عیون المعجزات» گوید: در ماه ربیع الآخر سال دویست و شصت از عمر شریفش بیست و نه سال گذشته بود، و مدت امامتش شش سال بود.



[ صفحه 789]




[1] سخت.

[2] هولناك.